afooshtehnatanz

(این وبلاگ فقط مختص به محله افوشته نمیباشد از دیگر نقاط مختلف باغ شهر تاریخی نطنز هم مطالب و تصاویر وکلیپ گذاشته میشود)

afooshtehnatanz

(این وبلاگ فقط مختص به محله افوشته نمیباشد از دیگر نقاط مختلف باغ شهر تاریخی نطنز هم مطالب و تصاویر وکلیپ گذاشته میشود)

مشخصات بلاگ
آخرین نظرات
  • ۱۶ شهریور ۹۸، ۰۲:۵۲ - رضایی
    سلام
  • ۲۸ اسفند ۹۷، ۱۱:۰۸ - دخـترکــِ بی نام :))
    مبارک:))))
نویسندگان

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است



 

شاه‌میوه‌های نوبر نطنز از گلابی گرفته تا انار، هندوانه و خوردن شلغم و چغندر پخته از واجبات یلدای نطنزی‌ها بوده و هست، چای خوش‌عطر و بوی زغالی نیز عمده نوشیدنی مردم این دیار در گذران شب چله است.

نطنز زمستان سرد از سویی نوید گرم روزهای بلندتر و پایان درازی شب‌های سرد و سیاه و بهانه وجد و سرور ایرانیان شیفته مهر بوده است.

پیشینه مذاهب رنگارنگ در منطقه نطنز، پایداری و علاقه‌مندی شدید مردم این منطقه به نکوداشت انواع آداب‌ و رسوم ملی مذهبی مانده از نیاکان، شب‌های یلدای منطقه نطنز را به زیبایی ویژه‌ای آراسته می‌کند.

یلدا یا به بیان بهتری که نطنزیان نیز به آن قائل‌اند شب چله، از نم‌نم غروب آخرین روز پاییزی آغاز و تا طلوع مهر نخستین روز زمستانی ادامه داشت.

در اعتقاد مردم دیار نطنز خفتن زودهنگام در شب بلند سال مذموم و دور هم نشینی و گفت‌ و شنود قصه‌ها و نقل‌ها مرسوم بوده و هست.

در هیچ خانه‌ای نیست که سفره شب چله به زیبایی برپا نشود، زمستان‌ها که کرکس لحاف برف بر سر می‌کشید، لحاف‌کرسی‌های گرم از آتش زیر خاکستر منقل‌ها بر پا بود و شب چله کوچک‌ترهای فامیل یا همسایگان و دوستان یکی‌ یکی کلون درهای بزرگ‌ترها را می‌کوبیدند.

گرد هم می‌آمدند و غصه‌های سیاه را به آتش منقل‌های زیر کرسی می‌سپردند و قصه‌ها و نقل‌های شیرین را نقل مجمع مسین کرسی‌ها می‌کردند تا شب طولانی طی شود و نحسی یلدا رخت سفر بندد.

خوردن و نوشیدن و مجمع یا سفره‌های رنگین چنانکه رسم جشن‌های باستانی ایران بود در چنین شبی نمودی چند برابر داشت؛ شب‌چره شب یلدا از کشمش، گردو، بادام، هسته بو داده، زرد آلو، قیسی و انواع و اقسام تخم‌های گیاهان چون کدو و هندوانه که به دست کدبانوهای خانه در نطنز تفت‌داده می‌شد، بود.

خیساندن خشکبار معروف نطنز چون پر قیسی، زردآلو و هلو در آب و وجود انجیر شکم پر با مغز گردو که تابستان‌ها مخصوص زمستان به دست‌ زنان تهیه می‌شد، مرسوم بوده و هنوز هم در بسیاری از مناطق نطنز موجود و معمول است.

شاه‌ میوه‌های نوبر نطنز از گلابی گرفته تا انار و هندوانه و خوردن شلغم و چغندر پخته از واجبات یلدای نطنزی‌ها بوده و هست، چای خوش عطر و بوی زغالی نیز عمده نوشیدنی مردم این دیار در گذران شب چله است.

از دیگر سو اما گرفتن فال و خواندن شعر و آواز، چنانکه در مراسم دیگر اهالی مرسوم بوده سهمی از شب‌های یلدای اهالی نطنز نداشته است، ولی امروز مردم کم و بیش فال حافظ می‌گیرند و به صدای بلند برای حاضران می‌خوانند.

همچنین میوه‌های زمستانه چون پرتقال، نارنگی و غیره چنانکه امروز در ظرف میوه‌های بومی نطنز چیده می‌شود، در قدیم جایگاهی نداشته است.

اما یلدای روستای زیبای کمجان، در دل کوه‌های سیاه و به‌ هم‌ پیوسته کرکس، پای دره‌ای سرسبز، کنار چشمه‌هایی جوشان، در میان دل‌هایی گرم و سوزان، لب‌هایی خندان و متبرک به ذکر خدا، چشم‌هایی خیره به آسمان آبی و دست‌هایی گره‌ خورده به ضریح مطهر امامزادگان ایوب(ع) و جمیله خاتون(س)... بلندترین شب سال طی می‌شود.

از روستای کمجان، یلدایی زمستانی و سرد با قدمتی دیرینه را تداعی گریم، مستطیل چهار گوشِ وسط اتاق پذیرایِ زنان، مردان و بچه‌هایی است که تعدادشان فراتر از محیط کرسی است؛ بزرگ‌ترهای مسند نشین بالای کرسی‌اند و با لبخند، شیرینی لحظه‌های زیبای یلدا را با فرزندان خود قسمت می‌کنند.

مجمع مملو از آجیل‌های خوشمزه و بومی، کاسه بزرگ میوه‌های تابستانه، بهاره، پاییزه و زمستانه، سینی پر از چای قند پهلو، صدای قل‌قل سماور مادر بزرگ، قصه‌های شاهنامه پدر بزرگ، حافظ در دست پسر بزرگ و هندوانه‌ای که در دست دختر خانواده آماده خوردن می‌شود.

گرمای مهربانی‌هایشان نمی‌گذارد بخار نشسته بر پنجره را حس کنند؛ بیرون سرما بیداد می‌کند، اما دور کرسی‌های روستا می‌توانی یک روز تابستانی دل‌نشین را در دل زمستان تجربه کنی، مخصوصاً وقتی انگور تازه، گلابی، سیب، خرمالو، انار و آلوزرد در بشقاب‌های میوه‌ات می‌گذارند و حس تازه بودن را از آن‌ها استشمام می‌کنی.

و اما مردم کمجان در زمان‌های گذشته این شعر زیبا را در شب چله همخوانی می‌کردند؛

والشمس و الضحی‌ها، والقمر اذا تلی‌ها، ها ها، ها ها

شب یلدا که می‌شد پسر بچه‌ها دسته‌ دسته جمع می‌شدند و  در کوچه‌ پس‌ کوچه‌های ده با خواندن این شعر راه می‌افتادند:

هاها، هاها، خری خریده‌ام من، ها ها دمش بریده‌ام من، هاها یه چوب زدم نمی‌رود، هاها، آجیل پر شیره بیار، هاها، بارش کنم تا برود، هاها

و در خانه اهل محل را می‌کوبیدند؛ هرکسی آجیل خوب، زیاد یا خوراکی خوبی می‌داد، برایش می‌خواندند:

طاق کیه‌ات سور بو، هاها، هر چی بزاینه پور بو، هاها

ترجمه (سقف خونت سرخ باشه هاها، هر چی بچه بیاری پسر باشه هاها)

یا اسم صاحب‌خانه را می‌آوردند و می‌گفتند:

فلانی دیم تخته آهه، هاها، بازش بر دست آهه، هاها

ترجمه (اون روی تخت نشسته‌ هاها، باز شکاری روی دستش نشسته‌ هاها)

اگر کسی هم چیزی نمی‌داد و دست‌خالی می‌رفتند براش می‌خواندند؛

تغار پر از خمیره، هاها، صاحب خونه بمیره، هاها

ترجمه (ظرف پر از خمیره‌ هاها)

طاق کیه‌ات ملی بو، هاها، هر چی بزاینه و چه ملی بو، هاها

ترجمه (طاق خونت پر از گربه باشه هاها هر چی بچه به دنیا بیاری گربه باشه هاا)

آخر سر هم که دور زدن در کوچه‌ها تمام می‌شد به مسجدی که می‌رسیدند و چراغی روشن بود، می‌نشستند و آجیل‌هایشان را باهم قسمت می‌کردند؛ آجیل‌ها هم شامل جوزقند، بسطق، گینارجه، گردو، بادام، مویز و برگه زردآلو و ... بود